منم که از دیار شهریار خطه ی ادب، هر از گهی سخن سرایم از برای مونسان شب. نه از طرب که از نشانه های خون دل و اشکهای از خدای خود خجل، از آن دمی که آب و گل شدند این هوای سرکش مرا چو مشتمل.دگر چه دل؟ چه آب و گل؟ شدیم هیکل محرمات مضمحل، در این وسط ندانم این که ناله میکند در این درون من، چه می شود گذاشت نام آن، هر آنچه هست در سرای ظلمتی بسی تپد، و شاید هم به لحظه ای ز سوز و ساز خود رهد. بسی صلای سر دهد در این سرای، سرای من صلا کند، به شب خدا خدا کند. خدا کند....خداکند..خدا...کند...خدا......
...کند..
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
صلای سرای و آدرس
salay.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.